بابزرگم
هیچ وقت نبودنت برایم عادی نشد هیچ وقت یادم نمی رود که بودی و چهره ات آرامش بخش هیچ وقت یادم نمی رود که نگاهت عمق داشت برایم و صدایت .... دستان استخوانی و لاغرت کت و شلوار آبی نفتی ات قرآن جلد مشکی و عینک دور مشکی ات لبخند آخری که بهترین تابلوی ذهنم شد چهاردهمین سالگرد نبودنت شد همیشه محتاج دیدنت هستم ، تا هر وقت که زنده باشم بابزرگم ........ ...
نویسنده :
نجمه
14:58